زندگی...
مثل کبریت کشیدن در باد زندگی دشوار است...من خلاف جهت اب شنا کردن را مثل یک معجزه باور دارم...اخرین دانه کبریتم را میکشم در باد...هر چه باداباد! " سهراب سپهری"
برچسبـهـ ـا : shaftaloo
و دخترونه
مثل کبریت کشیدن در باد زندگی دشوار است...من خلاف جهت اب شنا کردن را مثل یک معجزه باور دارم...اخرین دانه کبریتم را میکشم در باد...هر چه باداباد! " سهراب سپهری"
بر سر مزار کشیشی نوشته شده است: کودک که بودم میخواستم دنیا را تغییر دهم...بزرگتر که شدم متوجه شدم که دنیا خیلی بزرگ است من باید کشورم را تغییر دهم... بعدها کشورم را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم...در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم...اینک که در استانه مرگ هستم میفهمم که اگر از روز اول خودم را تغییر داده بودم.شاید میتوانستم دنیا را هم تغییر دهم...
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانی...از روان پزشک پرسیدم: شما چطور میفهمید که یک بیمار روانی نیاز به بستری شدن دارد یا نه؟ روان پزشک گفت: ما وان حمام را پر از اب میکنیم و یک قاشق چایخوری. یک فنجان و یک سطل جلوی بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالی کند... من گفتم: اهان ! فهمیدم .ادم عادی باید سطل را بر دارد چون بزرگتر است... روان پزشک گفت : نه ادم عادی درپوش زیراب وان را بر میدارد... شما میخواهید تختتان کنار پنجره باشد یا کنار در...؟!
ینی شرارت از سر و روش میباره هااا! ...معلومه یه کاری کرده که بعدا گندش در میاد....
یکی میگفت: سر میز شام بودیم واسم اس ام اس اومد... بابام برگشت و گفت:ببین بچه من فعلا واست زن نمیگیرما گفته باشم! من.... مامانم: حالا کی هست این بدبختو که میخوای بگیریش؟ من..
...داداش کوچیکم:بابا بعدش نوبت منه ها ! هم چنان من
.. بابام رو به من: اه اه پاشو گم شو! این بچه رم هوایی کردی! من در حال رفتن به اتاق
حالا اس ام اس از کی بود: "ایرانسل"
اسمش را میگذاریم دوست یا اجی مجازی... اما انسو یک ادم حقیقی نشسته که خصوصیاتش را نمی تواند مخفی کند...وقتی دلتنگی ها و اشفتگی هایش را می نویسد...وقت میگذارد برایم وقت میگذارم برایش...نگرانم میشود .دلتنگش میشوم!...وقتی در صحبت هایم به عنوان دوست یا اجی یاد می شود..مطمئنم حقیقی است...! هرچند کنار هم نباشیم هر چند صدای هم نشنیده باشیم...من برایش سلامتی و شادکامی ارزو دارم هر کجا که باشد... پس دوست و اجی من در فضای مجازی دوست دارم...
از خدا پرسید: اگر در سرنوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای ارزو کردن چه سود دارد؟ خداوند خندید و گفت: شاید در سر نوشت نوشته باشم " هر چه ارزو کرد "
اری از پشت کوه امده ام... چه میدانستم این ور کوه باید برای ثروت.حرام خورد.؟! برای عشق ... خیانت کرد... برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد... برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند... وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم. می گویند: از پشت کوه امده! ترجیح می دهم به پشت کوه بر گردم. و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد...تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ!
تولد انسان رو شن شدن کبریتی است...و مرگش خاموشی ان!!! بنگر در این فاصله چه کردی؟!!گرما بخشیدی ...؟!! یاسوزاندی...؟!