ز.ز...

✿◕ ‿ ◕✿قاطی پاطی(✿◠_◠)

و دخترونه

ز.ز...

 

♦️مدت زیادی از زمان ازدواجشان می‌گذشت و طبق معمول زندگی فراز و

نشیب‌های خاص خودش را داشت.


یک روز روز زن که از ساعت‌های زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را

از هم پاشیده می‌دید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش

شد.


مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمی‌در دست به طرف

او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه را که باعث آزارشان می‌شود را بنویسید و

 

در مورد آن‌ها بحث و تبادل نظر کنند.


زن که گله‌های بسیاری داشت بدون اینکه سرخود را بلند کند، شروع کرد

به نوشتن.


مرد پس از نگاهی عمیق و طولانی به همسر، نوشتن را آغاز کرد.


یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذ‌ها را رد وبدل کردند. مرد به زن

عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند…


اما زن با دیدن کاغذ شوهر، خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را پاره

کرد.


شوهرش در هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود:


"دوستت دارم عزیزم"



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






♥ چهار شنبه 13 مرداد 1395 ساعت 10:36 توسط شفتالــــــــو